من پریشان‌تر از آنم که تو می‌پنداری

ای که برداشتی از شانه‌ی موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری

ظاهر آراسته‌ام در هوس وصل، ولی
من پریشان‌تر از آنم که تو می‌پنداری

هرچه می‌خواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمی‌دارم اگر بگذاری

موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری

بی‌سبب نیست که پنهان شده‌ای پشت غبار
تو هم ای #آینه از دیدن من بیزاری؟

شعر از: فاضل نظری
دیدگاه ها (۵)

اول روضه می‌رسد از راه قد بلند است و پرده‌ها کوتاه

تو از مساحت پیراهنم بزرگتری...

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت

عکس لب های تورا یک شب نشان دادم به ماه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط